دونه عشقموندونه عشقمون، تا این لحظه: 4 سال و 4 ماه سن داره
ابجی جونابجی جون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
داداش جونداداش جون، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات سومین فرشته مون

سلام.مامان سه تا فرشته ام.خاطرات سومین گل زندگیمونو اینجا مینویسم

ویار

1398/3/13 21:48
259 بازدید
اشتراک گذاری

سلام کنجد کوچولوی من

شش هفته باهم بودنمون تموم شد و وارد هفته هفتم شدیم.

دو روزه تهوع های گاه و بیگاه من شروع شده.

دیشب که برای سحری باباجون ته چین درست میکردم، حالم خیلی بد شد.

.

صبح هم که پاشدم همونطور گرسنه، رفتم جلسه. آخه اشتها ندارم. فقط یه لیوان شربت عسل خوردم.

ساعت 12 که جلسه ام تموم شد، مستقیم رفتم خونه دوستم . گفتم حالم بده، یه چیزی بیار بخورم از دیروز صبح چیزی نخوردم.

خداخیرش بده، سریع پلو قرمه سبزی که از سحریشون مونده بود برام گرم کرد. یه بشقاب کوچیک خوردم و اومدیم خونه.

مشغول شستن ظرفای سحر و شب قبل شدم که از بوی مرغ ها، بالا آوردم.

دیگه نتونستم چیزی بخورم تا موقع افطار که به زور خیار شور و فلفل دلمه، چند لقمه بورانی خوردم.

این حس ویار رو سر دوتا بارداری قبلیم نداشتم و فقط برای شما وروجک قشنگم دارم تجربه میکنم.

موقع بارداری آبجی، کم اشتها بودم اما تهوع نداشتم.

امیدوارم زودتر این روزای پر از اضطراب بگذره.

پسندها (7)

نظرات (3)

🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
14 خرداد 98 8:17
خدا سلامتی بده انشالله
مامان فرشته کوچولو
پاسخ
ممنون ان شاءالله
مهندس زهرا فرجیمهندس زهرا فرجی
15 خرداد 98 17:13
سلام عزیزم انشالله به سلامتی این دوران رو هم تموم کنید... بارداری من پوچ بود متاسفانه
مامان فرشته کوچولو
پاسخ
سلام
ممنون از دعای قشنگتون
خیلی ناراحت شدم بابت بارداریتون. ان شاءالله بزودی دامنتون سبز میشه
✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
18 خرداد 98 22:38
انشاالله نی نی خوشگل به سلامتی به دنیابیاد😘💋❤
مامان فرشته کوچولو
پاسخ
ممنون ازتون