دونه عشقموندونه عشقمون، تا این لحظه: 4 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
ابجی جونابجی جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
داداش جونداداش جون، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

خاطرات سومین فرشته مون

سلام.مامان سه تا فرشته ام.خاطرات سومین گل زندگیمونو اینجا مینویسم

شش ماهه شدن گلم

سیر نمیشود ز تو ، این دل بی قرار من ... چاره ای نیست گلم... آب نداریم گلم... آخر تلظی ات همه را میکشد ، گلم... بوی بهشت میدهد ، زیر گلوی نازکت... حیف که زود خالی شد آغوشم از بودنت... شش ماهه زدن این همه تکبیر نداشت... دخترم شش ماهه شد ورد زبونم شده امان از دل رباب ،😭😭😭😭😭 اگر دلتون کربلایی شد، اگر قطره اشکتون جاری شد التماس دعا،😢 پی نوشت: قصد نداشتم غمگین بنویسم . اما نمیدونم چطوری حواله شد. هم مدل عکس گرفتنش ، هم نوشتن . به تنها مدلی که برای عکس های شش ماهگی شریفه خانوم فکر نکرده بودم ، همین بود. نمیدونم این لباسا ، چطوری، یهویی ، از توی لباسای قبلی بچه ها در اومد. به هر حال ...
19 تير 1399

عکس های خانوم طلا

سلام طلا خانوم اومدم با یه کوله پشتی عکس بعد مدتها طلبیده شدیم برای زیارت امام رضا علیه السلام. خداروشکر عالی بود و اما عکس هات بستنی خوردنت،😋 دوتا رامپر رو خودم برات دوختم . کیک روز دختر مامان پز،😅😊 و در آخرررررر یه عکس مقایسه ای خواهرانه اینم چندتا عکس هنری امروز از صبح تب کردی. چند روزه آبریزش بینی و گهگاه سرفه داری ، نمیدونم بخاطر دندوناته یا سرماخوردی حالا تا فردا عصر که دکترت میاد ببینم چطور میشه حالت خیلی دوست داریم بهشت کوچولو ...
7 تير 1399

روز دختر مباااارک

سلام به دختر ناز خودم بهشت کوچیک خونه مون روزت مبارک امید دلم ان شاالله بهترین ها رو سرمشق توب زندگیت قرار بدی سر فرصت میام با عکس ها و خاطرات این روزات دوستدارم عزیزم
4 تير 1399

پنج ماهگی بهشت کوچولو

سلام به قند و نبات خودم با تاخیر اومدم از پنج ماهگیت بگم خداروشکر خوب غذا میخوری وزنت۶ و قدت ۶۱ با صدا میخندی باهامون حرف میزنی با دست و پات بازی میکنی نسبت به اسباب بازی ها واکنش نشون میدی گاهی میغلتی دیگه افراد رو میشناسی و غریبگی میکنی. خلاصه که دوست داشتنی تر و خوشمزه تر شدی و اما عکس اینم عکسای خوشگلت. فدای چشای نازت بشم من دوست دارم عشق کوچولو ...
18 خرداد 1399

غذا خوردن دخملی

سلام به خانوم طلای خودم ماه مبارک هم داره تموم میشه شب های قدر باهم رفتیم مسجد مراسم احیا عالی بود شماهم نصف مراسم میخوابیدی و نصف مراسم بیدار بودی معمولا موقع قرآن به سر بیدار میشدی و من نصف مراسم بدون قرآن روی سر ، سر میکردم این روزای کرونایی ، دارن میگذرن . امیدوارم آهرین تجربه این چنینی مردم دنیا باشه و اما اتفاق جدید، غذا خوردنت امروز برات یه خورده آرد برنج با نبات درست کردم ببینم استقبال میکنی یانه ، شکر خدا چند تا قاشق کوچیک خوردی. سویق هم برات سفارش دادم . خدا کنه زودتر برسه و اما عکس پا تپلوی خودم شب نیمه رمضان و جشن میلاد دختر طلا زیر گل محمدی ...
29 ارديبهشت 1399

چهارماهگی و واکسن

سلام به دختر خوشگل خودم دهم فروردین نوبت واکسن چهارماهگیت بود. صبح آبجی و داداش رو بیدار کردم صبحانه گذاشتم براشون و رفتیم بهداشت. اول قد و وزنت کردن . وزنت ۵۵۰۰ و قدت ۵۹ از رشدت راضی بودن. بعد هم رفتیم سراغ واکسن الهی بمیرم برات که چقدر گریه کردی. کلا نفست بند اومد و اشکات میریخت. به سختی آرومت کردم و برگشتیم خونه. قطره بهت دادم ، شیر خوردی و مظلومانه خوابیدی. اینم عکست شب افطار خونه امیرعلی جون دعوت بودیم. بخاطر همین من تمام روز کنارت بودم .چون کاری نداشتم. شب قبل تمام کارامو انجام دادم که دغدغه ای جز آروم کردنت نداشته باشم. روز بعد از خواب که بیدار شدی ، حسابی خوش اخلاق و خندون بودی. منم از فرصت...
14 ارديبهشت 1399

بهار

سلام دختر نازنینم. روزهای بهاری نزدیک به نیمه رسیده. متاسفانه بخاطر این مهمون ناخونده که یه ویروس میکروسکوپیه، نمیشه بربم بیرون و از هوای بهار استفاده کرد. خداروشکر ما حیاط داریم و میتونیم از هوای زیبای بهاری استفاده کنیم شماهم به چهارماهگی نزدیک شدی و چند روز دیگه واکسن داری. خداروشکر آروم تر شدی و خوابت سنگین تر شده. آغو آغو میگی و میخندی . وقتی گرسنه هستی با گریه میگی مَه . فدات بشم که میخندی از همه بیشتر آبجی جون رو میشناسی و بغلش آرومی. همچنان موقع خواب باید بپیچمت توی پتو یا قنداق. حالا بریم سراغ چند تا عکس اینم شریفه خانم در قاب دست های عفیفه سه تا فرشته 👼 ام ...
7 ارديبهشت 1399

سه ماهه شدن ماه کوچولو

سلام به دختر ناز خودم بازم ماهگردت مشهد بودیم. روزی که سه ماهه شدی، زن عمو برای عمو تولد گرفته بودن و همه دعوت بودیم. رفتیم و شما حسابی اونجا بهونه گرفتی. دلیلشم بد خواب شدنت بود. چند روز پیش هم خیلی جیغ میزدی . اصلا هم نمیتونستی بخوابی. خلاصه دم غروب توی گوشات روغن بنفشه ریختم آروم شدی و از ساعت هفت عصر تا یازده شب خوابیدی. منم احتمال میدادم سرماخورده باشی و گوش درد.که شکر خدا خوب شدی بعدش. این روزها ، نمیشه بیرون رفت. همه جا تعطیله حتی حرم امام رضا علیه السلام،😭😢   سه ماهگی دخترم تولد عمو صبح بخیر خانوم کوچولو چشاتو بنازم   خنده هات💗 فدات بشم بهشت کوچولو ک...
18 فروردين 1399