سلام به گل دختر خودم هفت ماهه شدنت مبارک نورچشمم ابن روزا حسابی کنجکاو شدی و چند بار هم به شدت ضربه خوردی که خطر از بیخ گوشمون رد شد. بدترینش همین پریروز بود. بغلم بودی . گذاشتمت رو زمین . بالش گذاشتم پشت سرت که نیفتی . بلند شدم هنوز دو قدم نرفته بودم که صدای جییییییغت میخکوبم کرد. برگشتم دیدم روی دستت ، یکطرفه افتادی و شانه ات پیچیده. از ترس در رفتن کتفت ، داشتم دق میکردم. بغلت کردم . هیچ جوره آروم نمیشدی . دستم به کتف و دستت میرسید، نفست بند میومد. اول شونه هاتو لخت کردم دیدم شکل شانه ات تغییر نکرده بعدش با روغن سیاهدانه چرب کردم که البته در همون حین هم جیغ میزدی . بعدشم کتفت رو محکم بستم ، خوابیدی. ...