میلاد دو نور و ماهگرد ده ماهگی
سلام به گل نازم
ده ماهه شدنت مبارک قشنگم.
این یکماه ، مثل همه ماه ها ، عادی گذشت . با فراز و نشیب های همیشگی زندگی .
اربعین ،پیاده رفتیم امامزاده عبدالله. یه مسیر ۱۲ کیلومتری ، با سربالایی ، که واقعا نفس گیر بود .
این ماه کلی مهمون داشتیم و حسابی بهمون خوش گذشت. بابایی رفتن مسافرت و چند روزی ما تنها موندیم .
و منم درگیر یه سرماخوردگی سخت شدم و یک هفته تمام افتادم زیر پتو .
حالا اگر بخوام از خودت بگم ، دست به مبل و دیوار راه میری . کلمات خود ساخته داری . به آبجی و داداش میگی أبه أده ، غذا و خوراکی ببینی میگی به ، زبونتو درمیاری و فوت میکنی و میخندی . غذاهایی مثل ماکارونی فرمی رو خودت میخوری . اشتهات هم خداروشکر خوبه . همه چی میخوری و من دیگه غذای مخصوص برات درست نمیکنم.
عاشق کتاب و کاغذی . کلا کتاب و دفترای آبجی و من از دستت در امان نیست .
نسبت به قبل کمتر غریبگی میکنی.
اگر در کابینت باز ببینی کلا خالی اش میکنی .
در حموم یا دسشویی اگر باز باشه سریع میری داخل میشینی .
به تلویزیون اصلا علاقه نداری .
اگر خوراکی ببینی ، سریع خودتو میرسونی و از دست همه میگیری .
چند ثانیه بدون کمک میتونی سرپا وایسی .
خلاصه اینکه حسابی بلا شدی و دلبری میکنی .
بریم سراغ عکس
مسیر پیاده روی
اینم خانوم دکتر
کلنا بفداک یا زینب
اینم در حین بازی با آبجی وداداش
و در اخر ، عیدت مبارک گلم .
میلاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امام صادق علیه السلام ، مبارکت باشه عزیزم