ماه هفتم
سلام عزیز دل مامان.
گل دختر نازم
شریفه بانو
شش ماه و نیم از باهم بودنمون میگذره.
حدود ده کیلو وزن اضافه کردم.
نسبت به دوتا بارداری قبلیم خیلی سنگین شدم و انجام دادن کارهای معمولی هم برام خیلی سخت شده.
گاهی کمر درد ، امان منو میبره . حتی نصف شبا از خواب بیدار میشم.
درد پهلو و پشت و زیر دل، چند روزه دائما اذیتم داره. امیدوارم شما خوب باشی.
رکوع و سجده رفتن برام سخت شده.
اما تحمل همه اینا برام راحت میشه وقتی صورت ماهت رو ببینم عزیز دلم. الانم تحملش برام راحته وقتی میفهمم سالم و سلامتی.
اما تکون خوردنات ، مثل آبجی جونت وداداشی ، پر جنب و جوشی. سکسکه هاتم شروع شده.
چند روز قبل اینقدر تکونات زیاااااد و. شدییید شده بود که ترسیدم طوریت شده باشه . رفتم بهداشت و صدای قلب کوچولوتو که شنیدم، خیالم راحت شد.
راستی از ورم پاهام یادم رفت بهت بگم وروجک.
هر بلایی که دوتا بچه قبلی سرم نیاوردن، یک تنه داری جبران میکنی.
حالا بذار به دنیا بیای، همه سختی هام جبران میشن.
راستی، فاطمه کوچولو دختر دوستم ، بعد یک بارداری خیلی سخت که مامانش پشت سر گذاشت، دوهفته پیش به سلامت بدنیا اومد و کلی همگی مون خوشحال شدیم.
ان شاءالله شما هم بسلامتی بدنیا میای و همه رو خوشحال میکنی پاره تن مادر.
دوست داریم و شدیدا چشم انتظارتیم.